وحیدسعیدی: سرآغاز یا نقطه‌ی عطف چیزی بودن، از مولفه‌های یک شخصیت هنری مولف است. دیدگاه این متن بر آن است تا با برجسته‌سازی مشخصه‌های موسیقی و هنر رحمان‌پور، موسیقی لرستان را به دو بخش “تا رحمان‌پور” و ” بعد از رحمان‌پور” تقسیم کند. تا از این راه مؤلف بودن رحمان‌پور به اثبات برسد.

موسیقی لرستان تا قبل از رحمان‌پور، با ادبیات هزاره‌ای شفاهی و ادبیات سده‌ای کتبی آن بیگانه است. اگر هم به واسطه‌ی حافظه‌ی تاریخی مشترک و ناخودآگاه جمعی، کاملاً با آن بیگانه نباشد، دست‌کم می‌توان گفت که گفت‌‌وگویی آگاهانه ندارند. “ساز و دهل” به عنوان موسیقی سنتی سرزمین لرستان، خود حکایتی است که توسط دو ساز ساده‌ی سرنا و دهل، عمیق‌ترین احساسات غم و شادی را در “چمری” “سحری” “سور”و “دسگیرانی” در انسان شنونده‌اش بر می‌انگیزد. چمری، اشکت را از سراپرده‌ی جان بر گونه‌ها می‌غلتاند و “دو پا” و “سه پایش” آن شور نهفته‌ی وجودی را چنان بر جانت می‌شوراند که به رقص و پایکوبی می‌کشاندت. اما گفت‌و‌گوی آشکاری با ادبیات و اسطوره‌های ما ندارد. در ساحت موسیقی باکلام نیز، “بیت‌ها” با کمانچه و تنبک بر گرد سر و رو سری و لب و خال سیه‌چشمان می‌گشت.

ایرج رحمان‌پور به عنوان یک انسان مدرن که دغدغه‌ها و مسائل روز خودش را دارد، در پی یافتن جواب یا سوال یا آرامشی برای روح سرگشته‌ی جامعه‌ای در حال گذار است که نه می‌تواند دل از هرچه در گذشته دارد بکند و نه می‌تواند هر چه از عصر مدرن و مدرنیته به او می‌رسد چشم بسته و دربست به جان در بر کشد.

او بیش از سی سال است که در ادبیات، فرهنگ، اسطوره و تاریخ اقوام لرستان و منطقه به کنکاش و واکاوی مشغول است. تا قبل از او، موسیقی و ادبیات ما ارتباط آگاهانه‌ای با مفرغ و اسطوره‌های هزاره‌ای غارهای کهن‌سال همیان و میرملاس و نقش و نگاره‌های به جای مانده از انسان‌های غارنشین دوازده‌هزار سال پیش نداشت. این همه در کنار مطالعاتش در حوزه‌ی فلسفه، مردم شناسی، ادبیات و نقد ادبی و اجتماعی معاصر او را آن‌چنان سرشار کرده است که جان مایه‌ی تاریخش را در رگ کلمات و در شاه‌رگ موسیقی ریخته است. رحمان‌پور چون میخ پرچی مطمئن در گره‌گاه موسیقی و ادبیات نو و کهن بومی نشسته است.  هر چند نباید تجربه‌های موفق هنرمندانی چون رضا سقایی و علی‌رضا حسین‌خانی را نادیده گرفت، اما از نظر ساختارشکنی در مضمون و شکل ترانه‌ها و موسیقی آن‌ها و جذب مخاطب قابل قیاس با ایرج رحمان‌پور نیستند.

رحمان‌پور که در زبان فارسی شعر سپید خوب می‌گوید، توانسته است سپیدخوانی شعرهای فارسی‌اش را به ترانه‌هایش نیز بسط دهد. این ترانه‌ها بر آمده از تنهایی خودش،تنهایی انسان و تنهایی اسطوره‌ها و مفرغ‌هاست.