مانیا رو:

روستایی که جولانگاه مادرم بود.گذرگاهی میان دوکوه.چشمه ای در دامنه کوه.

 

آوهی:

مادر بزرگم ،هنوزسیاه پوش مادرم بود.

 

 

توبرَه ریز:

 

با سینه ای  فراخ مانده استوباستان شناسان حفاریش کرده بودند.به قول خودشان پله ایسینه اش را شکافته بودند.کودکیم آنجا بود!بازی می کرد و می دوید. می خندید و می گریست.برای شما که ایوار ،چشم هایتان در غربت مرطوب می شود..........

 

 

 عکاس:میثم سعیدی

عکاس:میثم سعیدی