سرزمین مادری
مانیا رو
مانیا رو:
روستایی که جولانگاه مادرم بود.گذرگاهی میان دوکوه.چشمه ای در دامنه کوه.
بُوه هِوی :(بابا هوی)
نیایش گاهِ نیای من.تابستان ،عصر که میشد:اطراف چشمه،پر از زنان و دخترانی که بارقص دست هاشان ،مشک هایشان را پر می کردند.آب را با کشش کاسه به طرف بالا می کشاندند تا از گلوگاه مشک عبور کند..
جامه های رنگارنگ:
صدای زنگوله، بوی پونه و بوی خاک.
آوهی:
مادر بزرگم ،هنوزسیاه پوش مادرم بود.
عصر کنار چشمه:
دختر عمو کاسه آب را دستت می داد.رقص نور و آب شراب میشد برجان. یک روز، کارطاقت فرسایِ نخود دست چین کردن بر باد میرفت .بعد از آشامیدن آن آب،نفسی عمیق تا عمق ریه هایم .سایه ی سنگ های سترگ،کشیده و دراز چون پاسبانان اساطیری چشمه را پاس می داشتند.
همسایه های پایین،زرینها:(ضرونی)
کشت کاران برنج های عنبر بو ، و امروز دیوار های کاهگلی خود را در زمین دفن کرده اند!
هیچ نشانی از گذشته نماند!چشمه مُرد ، در حفر چاه های عمیق!تنها تپه ی باستانی .
توبرَه ریز:
با سینه ای فراخ مانده است وباستان شناسان حفاریش کرده بودند.به قول خودشان پله ای سینه اش را شکافته بودند.کودکیم آنجا بود!بازی می کرد و می دوید. می خندید و می گریست.برای شما که ایوار ،چشم هایتان در غربت مرطوب می شود..........
میروم به دامان کوه.
من قارچ های تنم را به سیخ می کشم.
در کنار آتشی پر از شراره.
من به نیایش شب می روم.
نیای چشمه را فرا می خوانم.
ماه کاسه ی نقره ای فرو رفته در آب را،
بر می گیرم از آب،
آبشاری خواهم ساخت از صخره تنم،
دست بالا می رود کاسه لب پر میریزد.
میبردم به زلالی.
ماه آبستن پیامبریست.
برگستره ی زمین،
بوی پونه و بلوط،
لبریزمیشوم،
از نفس های خدا.....
شوکران
من جام شوکران چشمان تو را نوشیده ام.
هرشب هجای شام آخرم را بر سفره می خوانم،
تا انکار مکرر تو را تاب بیاورم.
زمزمه کن شادمانه های فراموش شده ایل را ،
تاچشمانم پر از شراب شود ،
و دم و بازدمم پر از مسیح.
من آواز ناهمگون کلاغ ها را شنیده ام .
برای دیدنت کوچه های بی عابر را بریده ام .
شب ماه میشوی در سوسوی بی قراری دلم.
نفس نفس به سپیده میروم ،
تا پریشانی گیسوان خورشید را گواه باشم برشانه های کوه،
قبل از آنکه گر بگیرد در هیاهو.
پلک بزن پلک بزن .
شکیبم شکست،
در چراهای بنفش بی جواب .
پنج شنبه به فتوای آینه پیر شدم .
اهورا از دریچه چشمم افتاد.
صعود صخره انسان چه سختم بود ،
در این پس مانده وامانده تاریخ ......
حمید رحمانپور